بچه تر که بودم بهم یاد دادن که زندگی یک جریانه، مثل رودخونه.
مسیر داره، فراز داره، نشیب داره، پیچ داره، خم داره، خروش داره، س داره و.
فکر میکردم این زندگیه که به ما غالب میشه و ما باید هربار لطافت بخرج بدیم و ماهرانه بلد باشیم در هر وضعیت رودخونه چجوری دست و پا بزنیم و بعد از عبور از هر مرحله به یک دستاورد برسیم.
از همون بچگی به ما القا کردن که خیلی چیزها دست ما نیست و بخشی از آن جزوی از سرنوشت ماست، هرجا که باختیم باید با گفتن: "انشالا، خدا اگه بخواد، تا ببینیم چی میشه، حتما اینجوری خیر و صلاح بوده و." خودمونو قانع و آروم کنیم.
بزرگتر که شدم زندگی رو شبیه یه برکه راکد پر از سکوت دیدم. ازون جاهایی که اولش خیلی برات دلپذیره طوریکه از این س و سکوت خالص لذت میبری ولی بعدش همین وضعیت شبیه دوتا دستی میشه که گردنتو فشار میده و میخواد خفه ات کنه.
از یجا به بعد دیدم این ماییم که باید مسیر بسازیم، هدف تعیین کنیم ، خروش راه بیندازیم تا فقط حوصلمون سر نره.
ما خودمون یک بازی طراحی میکنیم تا زندگی رو بگذرونیم و از این کسالت و کرختیش کم کنیم. زندگی ما رو به بردگی نمیگیره و کاملا بالعکس، ما زندگی رو به اسارت و بردگی میگیریم. ما از یکجا به بعد فقط میخوایم به زندگی معنا بدیم، چون فهمیدیم زندگی به خودی خود معنایی نداره و حوصله سر بره.
واحد پولی بوجود میاریم، تعریف میسازیم، زبان خلق میکنیم، داد و ستد راه میاندازیم، مقام و منزلت تعریف میکنیم و. تا فقط بگذرونیم.
چون ما انسانیم.
چون ما کم حوصله و بی طاقتیم.
چون ما فقط میخوایم بگذرونیم
فقط میخوایم بگذرونیم
فیلم کوتاه غزل / راه یافته به جشنواره First time Filmmaker بریتانیا
زندگی ,داره، ,فقط ,رو ,چون ,بگذرونیم ,زندگی رو ,چون ما ,تا فقط ,به بعد ,به ما
درباره این سایت