عمو حسین،باتری سازه، سالیان ساله که یه جا واسه خودش درست کرده و کاسبی میکنه. ده سالی میشه که میبینمش. همو میشناسیم ولی کلا بیست تا دیالوگ هم نداشتیم. نه میخنده، نه زیاد صحبت میکنه، نه با کاسب های دورو ور گرم میگیره، نه با همکاری شوخی رکیک (مرسوم) میکنه.
صبح که کرکره رو میده بالا، تا شب فقط داره با یه سری سیم و باتری و هزارتا کوفت دیگه ور میره که من نه میفهمم نه حالیم میشه.
عموحسین حتی وقتی داری واسش از مشکل ماشینت توضیح میدی، تا بیست ثانیه بهت نگاه میکنه بعد میره و با رفیقاش (که یه مشت پیچ گوشتی و آچار و غیره اند) بر میگرده میره تو کاپوت.
یبار یادمه صدام کرد، خوشحال شدم، گفتم چی شده عمو حسین داره صدا میکنه. بهم گفت: '' مهدی رو میشناسی تو؟ '' گفتم نه والا، گفت: '' ازش دور بمون، دورغ میگه، پول آدما رو راحت میخوره. '' بعدش رفت. انگار فقط میخواست بگه، کاری نکن اسم اعتماد خراب شه، پول حروم نخور. یادمه هربار هم یجایی گیر کردم با موتور اومده کارمو راه انداخته رفته. پول اضافه نمیگیره، خیلی وقتا حتی پول نمیگیره اصلا اگر کار زیادی نکرده باشه. ازش زیاد تشکر هم که میکنی، الکی تعارف تیکه پاره نمیکنه، فقط میگه مرسی.
یاد یه روانشناسی افتادم که یه روز بهم گفت:'' میخوای همیشه حالت خوب باشه؟ ''، گفتم آره، گفت :'' مثل خر کار کن، از آدما دور باش ''.
فکر کنم اونم عمو حسین رو میشناخت
✏️امیرعلی مهاجری ،بهمن 98
فیلم کوتاه غزل / راه یافته به جشنواره First time Filmmaker بریتانیا
یه ,عمو ,رو ,میکنه ,پول ,فقط ,که یه ,عمو حسین ,بهم گفت ,نه با ,نخور یادمه
درباره این سایت