اون روهار تن ماهی با سبزی پلو داشتیم که یکی از غذاهای مورد علاقه منه (و البته یکیاز لاکچری ترین غذاهای این روزها).
دولپی و با عشق مشغول غذا خوردن بودم که مامانمم اصرار کرد اگرسیر نشدم بازم تن ماهی هست.
تو دلم ازین همه وفور نعمت و عشق و علاقه ای که در خونمون حاکمشده بود خدارو شکر می کردم و میدونستم دیگه به سختی چنین فضاهایی تو هر خونه ایپیدا میشه. حتی کم مونده بود که مثل برخی از سریال های فاخر صدای اذانی هم پخش بشهو بابام یهو از در بیاد تو و با شیطنت خاصی بگه: "خُبه، خُبه، مادر و پسر خوبباهم گرم گرفتیدا".
بعد از غذا خوردن کلی تشکر کردم و رفتم سمت اتاق که مامانم ازدور با صدای بلندی گفت: "بیا بعد غذات یه لیوان نوشابه بخور که سَمّ تن ماهیرو از بین ببره".
اینو که گفت دیگه نزدیک اتاقم بودم و بلند جواب دادم: نه، مرسینمی خوام".
همین که وارد اتاق شدم و درو بستم یهو خشکم زد و دنیا وایسادواسم و تازه متوجه حرفش شدم.
در کسری از ثانیه مورد حمله چندین پرسش فلسفی قرار گرفتم:
و هزار پرسش دیگر.
.
بر اساس داستانی واقعی
فیلم کوتاه غزل / راه یافته به جشنواره First time Filmmaker بریتانیا
ماهی ,تن ,بعنوان ,تو ,عشق ,خوردن ,تن ماهی ,با عشق ,و با ,و تازه ,غذا خوردن
درباره این سایت