چنان در را محکم باز کرد و داخل شد که حتی فرصت نکردیمبرپایی انجام بدهیم و به نشانه احترام بلند شویم. او جوانترین معلم مدرسه ی مابود ولی سعی میکرد چنان جدیتی به خرج دهد تا این 27 نفر نوجوان یاغی بر کلاسشچیره نشوند. البته امسال او قدرت بیشتری داشت چون همه ی دانش آموزان نیاز داشتند ازاو حداقل نمرهی قبولی را بگیرند تا دیپلمه شوند.
چشم تک تک 27 یاغی کلاس به ورقه هایی بود که زیر بغل عرقکرده ی معلم اندکی در طول مسیر تر شده بودند ولی ابدا مهم نبود. اگر خیس هم شده وبو هم گرفته بودند، در صورتیکه نمرهی قبولیمان روی ورقه جایی داشت برای ما بهمنزله ی خوشبوترین عطر فرانسوی حاضر در بازار بود.
ورقه ها را روی میز گذاشت، برگشت به سوی بچه ها و شروع بهیادآوری اصل لانه ی کبوتر کرد. آخ که چقدر از این اصل بدم می آمد، که از دید منفرع هم نبود. هیچ وقت درک نکردم که لانه ی کبوتر اصلی هم دارد و آن اصل به حدی مهماست که میلیونها جوان در سراسر جهان مم به یادگیری آن هستند و این موضوع حتی سرنوشتها عوض کرده!
اصلاً برای من سوال بود، آیا خود کبوترها از چنین اصلیآگاهی داشتند که ما باید داشته باشیم؟ حداقل با نگاهی اجمالی به صورت یاکریمی کهبغبغو کنان پشت پنجره ی کلاس آدامس خشک شده را با تکه نان خشک شده ای اشتباهگرفته می گیرد و با ولع آن را می بلعد تا به مرگ خود سلامی داده باشد، به شخصهچنین چیزی را ندیدم.
ادامه داستان در ادامه مطلب
فیلم کوتاه غزل / راه یافته به جشنواره First time Filmmaker بریتانیا
ی ,هم ,اصل ,ها ,ی ,کبوتر ,لانه ی ,خشک شده ,ی کبوتر ,در سراسر ,سراسر جهان
درباره این سایت