محل تبلیغات شما
✍️✍️
سر کلاس سینمای تجربی بودیم. با همون کاریزمایی که داشت (و داره) اومد گفت: "تا پایان ترم باید نفری یدونه فیلم تجربی بسازید، تهیه کننده‌ی فیلم بعدیِ نفر اول میشم، به نفر دوم جایزه نقدی میدم و نفر سوم رو هم بغل می‌کنم. در ضمن، خودم هم یه فیلم میسازم و باهاتون رقابت می‌کنم".
رقابت و جایزه رو دوست داشتم. شروع کردم به ساختن یک فیلم تجربی. ترم رو به پایان میرفت و همیشه تا سرش خلوت می‌شد میرفتم پیشش و فیلممو نشونش میدادم تا ایراداتمو بگه. همیشه حوصله داشت، با روی باز وقت میذاشت با اینکه بخاطر محبوبیتش خیلی سرش شلوغ بود.

(کات) 

تو اون دوران جدای درس سینما، بحث های فلسفی تو کلاس زیاد پیش میومد و استاد بهمون از دیدگاهش به زندگی گفت. یکبار بعد یکی از همین کلاس ها که تعطیل شدیم و داشتیم میرفتیم سمت خونه، تو کوچه جلوتر از خودم دیدمش که تو فکره و داره آروم آروم قدم میزنه برسه سر کوچه.
در حین راه رفتن که بود سری چرخوند و برگشت چشمش بهم افتاد و گفت : " چطوری مهاجری؟" گفتم : "خوبم.". سری تکان داد با لبخند. راستش اون روز حالم زیاد خوش نبود، یکم مکث کردم به خودم گفتم زشته، توام حالشو بپرس، یه چیزی بگو. داد زدم : "شما خوبین استاد؟" با انرژی تمام جواب داد : "معلومه، من همیشه خوبم". جا خوردم. یعنی چی؟ اینهمه بدبختی تو زندگی همه هست. چطوری اینقدر با قدرت میگه حالش خوبه؟
دویدم رفتم جلو سر موضوع رو باز کردم و ازش همین موضوع رو پرسیدم. بهم نگاهی انداخت و گفت: "چرا باید بد باشم؟ من امروز زنده ام. این بارون رو میبینم، زندگی رو لمس میکنم، تو رو میبینم. چرا باید بد باشم؟ من تجربه یکبار مردن رو داشتم واسه همین میفهمم زندگی چقدر ارزشمنده".

(کات)

ترم تموم شد. رفتم بهش گفتم استاد آخرسر کی اول شد، کی دوم و سوم؟ گفت: "قضیه منتفی شد" . گفتم چرا؟ من ساختم که! گفت: " کسی شرکت نکرد جز تو و فائزه، حتی سه نفر هم نشدین!". گفتم شما خودتونم گفتین می‌سازید، چرا نساختین؟ مثل یک رئیس گردن کلفت آمریکایی نگام کرد و گفت : "من استادم، نساختم، به تو هم ربطی نداره. "
بهش گفتم :"حداقل مقام سوم رو بدین به من".
کمی نگام کرد، بعد فکر کرد و دقایقی بعد یکدیگر را در آغوش کشیدیم.
.
خاطرات امیرعلی مهاجری از کلاس استاد ایثاریان، اواخر پاییز 98


سیل در سیستان و بلوچستان

پاییز خیلی سرد است،خیلی ....

فیلم کوتاه غزل / راه یافته به جشنواره First time Filmmaker بریتانیا

رو ,تو ,گفتم ,استاد ,زندگی ,هم ,و گفت ,کرد و ,سوم رو ,خاطرات امیرعلی ,کردم به ,خاطرات امیرعلی مهاجری

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خاندان قنواتی سفارش تی شرت محرم ارزان نمایندگی همسفران بنیان hipsexiphi wealthkhajinen اهل بیت علیهم السلام «ثقل اصغر» گروه صنعتی نوین بتون binnicomu بواسیر یا هموروئید چیست و راه های درمان بیماری هموروئید یا بواسیر winxclub55